کد خبر: 53677

آزاداندیش باید همواره دنبال حقیقت باشد/شروط آزاداندیشی

حسین شیخ رضایی با بیان اینکه آزاداندیش باید همواره دنبال حقیقت باشد، گفت: این بدان معناست که او باید همیشه به دنبال تجدیدنظر در باورهای خود باشد.

به گزارش ثریا مراسم روز جهانی فلسفه، عصر روز گذشته، سه شنبه ۲۸ آبان ماه با حضور اساتیدی چون جمله رضا داوری اردکانی، شهرام پازوکی، غلامرضا ذکیانی و جمعی از علاقه مندان در موسسه پژوهشی حکمت  فلسفه ایران برگزار شد.

بر پایه این گزارش در این مراسم «محمد راسخ» طی سخنانی در باب نسبت آزادی و آزاداندیشی گفت: در این بحث با دو مفهوم مواجهیم لذا تا حدی نیاز است که بدانیم این دو مفهوم چیست و هدف من آن است که بدانیم آیا این دو قلمرو چیزی به یکدیگر یاد می دهند و درسی برای هم دارند یا خیر.

استاد دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: بنابراین ابتدا از مفهوم آزادی شروع می‌کنم، ما در خصوص آزادی بحثی در فسفه سیاسی داریم که مفهومی است، مرتب بحث می کنیم که آزادی آیا نبود مانع است یا بودِ منابع؟ تعریف اول را ذیل عنوان آزادی منفی تعریف کردند و کارهای بسیار خوبی در غرب در این باب ارایه شده است، از حیث مفهومی ادله کسانی که به آزادی منفی قایل اند قوی تر است به این معنا که آزادی چیزی نیست جز اینکه فرد، مکلف به ترک فعل خاص نباشد.

وی افزود: همین امر یعنی آزادی، یعنی مانعی بر سر راه ما نیست اما از حیث پدیدارشناختی از این منظر که در عالم واقع فرض کنیم که مثلا یک زن در مباحث اخلاق زیستی آزادی دارد که سقط جنین کند که این مساله بحثی محسوب می شود که میان ملت های مختلف بوده و همچنان نیزهست که آیا بانوان حق آزادی سقط جنین دارند یا خیر؟ فرض کنیم که از نظر مفهومی کسی مانع این کار نشود اما همه مساله این است؟ آیا این زن اطلاعات کافی دارد؟ آیا هزینه های کلینیک را دارد؟ آیا توان پرداخت هزینه های سقط جنین را دارد؟ آیا کسی می تواند بعد از این عمل از او نگهداری کند؟ همین طور مسائلی از قبیل حق آزادی تحصیل، حق آزادی اختیار کردن همسر  و ... که در قالب مفهوم منفی آزادی مطرح می شود. اما مساله مهمی که از حیث بیرونی و پدیدارشناختی پیش روی این مولفه مطرح است اینکه در صورت نبود منابع آزادی، آزادی صرفا سخن و کلمه ای روی کاغذ است و فرد در نظر و عمل آزاد نیست.

راسخ تصریح کرد: خلط بسیار نامیمونی در میان ما صورت گرفته است مبتنی بر اینکه آزادی را هرگز جزئی از نظام کلان عدالت نمی بینیم، کسانی که نظر دقیق تری به عدالت انداختند آزادی را جزوی از نظام عدالت می دانند، در جامعه ما گاهی آزادی را در مقابل عدالت مطرح می کنند در حالی که آزادی از لوازم عدالت است. عدالت صرفا توزیع منابع جامعه نیست بلکه توزیع و بازتوزیع آزادی ها هم هست لذا اگر عدالت مربوط به توزیع آن هم با اتکا به قدرت سیاسی می شود، هم آزادی را توزیع می کند هم منابع مادی جامعه را.

وی گفت: کسانی مثل «استاینر» که نَسَب به «جان لاک» می برند و سعی می‌کنند آزادی را به مالکیت فرو کاهند و می گویند آزادی یعنی سلطه بر اجزای مادی فعل، ایده خوبی را مطرح کردند که گویی توزیع منابع توزیع آزادی هم هست، ما زمانی آزادی داریم که اجزا مادی انجام عمل را در اختیار داشته باشیم، لذا مثلا استاینر می گوید همان طور که اصل بقا انرژی داریم اصل بقا آزادی هم داریم و آزادی در جامعه اگر توزیع اجزا مادی فعل باشد نه کم می شود و نه زیاد چون منابع در جامعه مشخص است و از این رو در خصوص آزادی باید این جزء را به صحنه اضافه کنیم که آزادی جزئی از عدالت است.

راسخ با بیان اینکه اگر این نگاه را داشته باشیم بنابراین شرایط و زمینه‌هایی لازم است که اساسا آزادی در جامعه شکل بگیرد، افزود: این مساله یک بخش از مباحث مرا تشکیل می دهد اما جزء بعدی بحث من در مورد آزاداندیشی است،  این مولفه(آزاداندیشی) از مَلَکات نفسانی است. آزادی یکی از خلقیات پسندیده در میان آدمیان است. زمانی که از این مولفه صحبت می کنیم گویی به یک فعل ارادی نظر داریم که فرد می تواند آزاداندیش ئباشد و کسی که آزاداندیشی را تمرین کرده و در تمرین اخلاق وفضیلت ممارست داشته است، رفته رفته خوی آزاداندیشی در او شکل می گیرد.

وی ادامه داد: در میان فقها و فلاسفه مسلمان مهم نیست سخن از سوی چه کسی مطرح شده باشد اما مثلا فرض کنید که می گوییم به گفته بنگر و به گوینده ننگر، مگر آزاداندیشی چیست؟ همان است که برخی مسلمانان در برهه ای از تاریخ خود گفتند نحن ابنا الدلیل. یعنی ما فرزندان دلیل هستیم.

وی ادامه داد: می توانیم بگوییم شرط لازم آزاداندیشی به معنای دقیق سخن آزادی است،  آزادی در جامعه بدین معناست که فرد بتواند همان گونه که صحیح می‌داند بیندیشد، البته آزادی اندیشه از سوی فلاسفه سیاسی امر مبهمی است؛ بنابراین در نظام حقوق بشر بین الملل و در فلسفه حق، آزادی دینی فروکاسته به آزادی عمل به ایمانیات و باورهای دینی می شود؛ اگر نتوانیم بیان کنیم اندیشه ما می خشکد، از سوی دیگر اگر بیندیشم محصولی برای ارایه داریم. اما اساسا آزادی اندیشه کجا به کار می آید؟ کجا معلوم می شود که آزادی اندیشه داشته ایم؟ آنجا که سخنی را نقد کرده و دستگاه فکری ارایه کنیم، لذا فرد باید بتواند آنچه که می اندیشد را بگوید و اگر تشخیص داد نگوید یعنی انتخاب برای گفتن یا نگفتن داشته باشد. 

راسخ تصریح کرد: متاسفانه تصوری که متخصصان تعلیم و تربیت در ایران دارند نقص بزرگی دارد، برای آنکه آزادی اندیشه به منزله فضیلت اخلاقی یعنی بنده دلیل و شاهد بودن و نَه بنده مرجع بودن. اگر آزادی اندیشه بخواهد در یک جامعه تبلور یافته و پیگیری شود باید شروط کافی و شرط لازم داشته باشد، با جمع شدن شروط لازم و کافی است که آزادی اندیشه در جامعه ممکن می شود، البته بخشی از آن به فاعل یعنی کسی که می خواهد آزاداندیش باشد بر می گردد که آن هم بخشی در فضایل اخلاقی و بخشی به قوه درک انسان بر می گردد، مثلا انسانی که قوه درک ضعیف دارد و سرعت انتقال مفاهیم به او پایین است در نتیجه به دشواری می تواند جزو آزاداندیشان باشد. البته یک بخش هم به محیط بر می گردد.

وی با بیان اینکه آزاداندیشی در محیط صورت می گیرد، گفت: نخستین شرط آزاداندیشی صلح است، آزاداندیشی در شرایط صلح ممکن است، جامعه آکنده از خشونت اصلا نمی تواند فکر کند چراکه خشونتی را دریافت می کند و یا می‌خواهد به آن پاسخ دهد، لذا نخستین شرط محیط آزاداندیشی صحیح است، شرط دوم رفاه است، مگر در تعالیم دینی خود فقر را دیوار به دیوار کفر نمی دانیم، از «مائو» در نظریه انقلابی نمی گوییم که اگر یک انقلابی تفنگ و یک وعده غذا نداشته باشد نمی تواند انقلابی باشد؟

استاد دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: ما در تعالیم سیاسی و دینی خود داریم کسی  که نان ندارد بخورد اساسا فکر نمی کند چون توان ندارد. از سوی دیگر عنصر اخلاق گرایی عامل دیگر آزاداندیشی در محیط است. لذا صلح و رفاه حداقلی و امکان اخلاق گرایی در زیست بوم سه شرطی هستند که در محیط در آزآداندیشی تاثیر دارند.

وی گفت: اما این سه زمانی محقق می شوند که عقلا در اداره جامعه مشارکت کنند و این عقل جامعه را مبتنی بر عدالت و اخلاق سامان دهد، جامعه عادلانه به تعبیر کانت که می گفت عادالت همنشین آزادی هاست، جامعه عادلانه جامعه ای است که در آن اخلاق ها همنشین هم باشند، نَه اینکه یک اخلاق  ایدئولوژی خود را بر دیگر ایدئولوژی ها تحمیل کند. 

در ادامه این نشست «حسین شیخ رضایی» با موضوع «تناقض های آزاداندیشی» به سخنرانی پرداخت.

وی در ابتدای مباحث خود اظهار کرد: بحث را با این نکته عمومی شروع می‌کنم که خیلی وقت ها در رشته های مختلف از جمله فلسفه اصطلاحات را به زبان فارسی ترجمه می کنیم و این ترجمه اگرچه ممکن است معصومانه و با نیت خیر انجام شود اما مشکلات فراوانی ایجاد می کند و منجر به سوءتفاهم ها و رفتن بحث به جای دیگر می شود و این حرفی نیست که من زده باشم و بسیاری از متفکران دوره معاصر این  دیدگاه را دارند، برای مثال مفهوم دموکراسی را به مردم‌سالاری ترجمه می کنیم و در این میان انواع و اقسام دیگری از ادویه ها به آن اضافه می شود مانند مردم سالاری بومی، مردم سالاری اسلامی، مردم سالاری شرقی و ... که چه بسا اگر از واژه دموکراسی استفاده می کردیم این مفاهیم ایجاد نمی شد، در واقع معانی اصطلاحی سبب می شود که از مفهوم اصلی کلمه دور شویم، در مورد آزاداندیشی نیز چنین است. 

عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: من منکر مفهوم عام تر آزاداندیشی به معنای آزادی فکری و نبود قید برای تفکر نیستم، اما آزاداندیشی ترجمه کلمه ای تکنیکی است. آزاداندیشی به معنای خاص کلمه که من به کار می برم اصطلاح مدرنی است وشاید بیش از دو تا سه قرن از وضع آن نگذشته باشد، من تعریف اولیه ای از آن ارایه و در ادامهخواهم گفت که چگونه تطور و تحول یافت.

شیخ رضایی افزود: تقریبا امروزه متفکر بزرگی را نمی شناسیم که بگوید من آزاد فکر می کنم در حالی که در قرن پیش، از این اصطلاح استفاده می شد و البته دلیل داشت. این که آزاداندیشی دقیقا یک آموزه یا نگرش است محل بحث من است.

وی ادامه داد: آنچه که با مراجعه به فرهنگ های فلسفی و تاریخی در می یابیم عبارت است از اینکه آزاداندیشی نگرشی در مخالفت با ارتودکسی رایج است. اولین مولفه در آزاداندیشی مخالفت با اردتودکسی یا نظام تثبیت شده رایج به شکل عام است اما همیشه بلافاصله با ارتودکسی مذهبی تخصیص می خورد، این معنای اولیه اصطلاح آزاداندیشی است یعنی کسانی که خود را آزاداندیش به معنای خاص این کلمه می نامیدند در واقع طغیان علیه قدرت تثیبت شده کلیسا داشتند البته تناقضی هم در این میان وجود دارد چراکه اول می گویند شورش علیه هرگونه نظام تثبیت شده ارتودکسی و بعد می گویند به خصوص علیه نظام کلیسا.

این پژوهشگر افزود: در مرحله بعد چند عنصر دیگر در مفهوم آزاداندیشی وجود دارد، نخست تابع عقل و خرد بودن، این البته مولفه ای کلی است اما به خصوص در مورد آموزه های دینی مطرح می شود، پس از آن در مورد جسارت شک کردن به ویژه در مورد آموزه های الهیاتی سخن به میان می آید. 

وی گفت: اما سوال آن است که آزاداندیشی به معنایی که گفتیم جنس اش به لحاظ فلسفی چیست؟ ما با سنت آموزه های فلسفی و البته نگرش فلسفی مواجهیم. تفاوت میان این دو آن است که آموزه ها احکامی با دایره کاربرد محدود معین هستند که معمولا به صورت تصدیق و تکذیب به کار می روند، مثلا یک نظریه علمی آموزه است مانند اینکه گرانش از چنین و چنان قواعدی تبعیت می کند.

شیخ رضایی تصریح کرد: برای اینکه ببینیم چه نگرشی موفق است یا موفق نیست به دنبال صادق یا کاذب بودن نمی رویم بلکه سراغ این می رویم که چه‌قدر در طول تاریخ کارآمد بوده است، بنابراین بر اساس دستاوردها ارزیابی صورت می گیرد. از همه مهتر این که این نگرش ها می توانند جنبه هویتی پیدا کنند یعنی قسمت سخت تجدیدنظرناپذیر باورهای فرد باشند که در شرایط مختلف به آنها دست زده نشد،  مثلا در این جنبه هویتی بگویند تو چگونه فیلسوفی هستی؟ اما اینکه آیا آزاداندیشی آموزه یا نگرش است باز هم محل بحث است.

وی با بیان اینکه به لحاظ تاریخی آزاداندیشی مفهوم چترمانند دارد، افزود: این بدان معناست که انسان های بسیار ذیل عنوان آزاداندیشی سخن گفتند اما لزوما ادعاهایشان یکی نبوده است و به تدریج برچسب خود یعنی آزاداندیشی جدا شدند به طوری که امروزه آدم های معدودی باقی مانند که بخود آزاداندیش بگویند. اگر به شکل تاریخی  به مولفه آزاداندیشی نگاه کنیم یک چیزی مثل فلسفه است یعنی ابتدا با پیچیدگی هایی همراه بوده اما بعدها بسیاری از چیزها از آن جدا شده و یک هسته کوچک تر امروز از آن باقی مانده است.

عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران گفت: باید دید که چه چیزی جدا شده و چه چیزی باقی مانده است، مهمترین نگرشی که از دل آزاداندیشی ایجاد شده و امروزه تقریبا اسم مجزایی دارد نگرش نقادانه است. از بزرگ ترین کسانی  که خود را همچنان آزاداندیش به این معنای تخصصی می داند «راسل» است، او کتاب کوچکی به نام «ارزش فکر آزاد» دارد که در ابتدای آن می‌نویسد: «من آزاداندیش هستم»، او همان تعریفی را از آزاد اندیشی دارد که گفتم یعنی مخالفت با ارتودکسی و سنت و به خصوص اشاره به مخالفت با سنت دینی دارد. سپس این پرسش را مطرح می کند که نشانه این آزادی فکری چیست. راسل می گوید برای آنکه بفهمیم که فکر یک شخص آزاد است یا نیست، نمی‌توان از طریق نگاه کردن به محتوای باورهایش به این مهم رسید که آیا این آدم آزاداندیش هست یا نیست. به اعتقاد او نحوه اتخاذ یک باور اهمیت دارد.

وی با بیان اینکه آزاداندیش باید همواره دنبال حقیقت باشد، افزود: این بدان معناست که او باید همیشه به دنبال تجدیدنظر در باورهای خود باشد. به دیگر بیان علاقه  و نفرت به چیزی سبب نشود که آن را اخذ کند. این رویکرد از نظر من تفکر نقادانه است. 

شیخ رضایی اظهار کرد: تصوری که راسل از آزاداندیشی ارایه می دهد تصوری  دکارتی است، یعنی می توانید انسانی را تصور کنید که اندیشه محض است و تمامی تعلقاتش اعم از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را کنار بگذارد و فقط اندیشه باشد و از همه مهمتر اینکه باورهایش در معرض تجدیدنظر هم باشند. این رویکرد بسیار می تواند وحشتناک باشد به دو دلیل، نخست آنکه در نیمه دوم قرن بیستم پژهش های مختلف تجربی و اجتماعی و فلسفی تقریبا به یک معنا همه مخالف چنین تصوری از انسان بودند و همه گفتند فهم ما از علم به نوعی تحت تاثیر عوامل بیرونی است، از سوی دیگر کسانی که طرفدار جامعه شناسی معرفت بودند می گفتند که آن ایده آل راسلی در بهترنی حالتش فقط یک ایده آل تنظیم کننده است و قابل تصور نیست. آدمها نمی توانند همه چیز خود رازیر علامه سوال بگذارند. 

شیخ رضایی افزود: به نظرم کاسه آزاداندیشی خالی وخالی تر شده است، اما الان از آزاداندیشی چه مانده است؟ به نظرم آن چیزی که امروزه از آزاداندیشی باقی مانده است چندان قابل دفاع نیست. یک گرایشی در جهان معاصر وجود دارد که من اسم آن را الحاد ستیزه جویانه یا خداناباوری ستیزه جویانه می گذارم، مهمترین شخصیتی که در این رابطه می توامن مثال بزنم داوکینز است. نگرش او و کسانی چون او ته مانده هسته آزاداندیشی است.  

وی گفت: راسل می گوید: «خودت به عنوان یک فرد اندیشه هایت را در معرض تجدیدنظر قرار بده»، بنابراین ترکیبی از ساینتیزم و به خصوص نقش نظریه تکامل را می بینیم و از سوی دیگر پرخاش گری به سبک زندگی دینی را می بینیم که امروزه چیزی است که از آزاداندیشی باقی مانده آن هم نه در سطح فردی که در سطح تشکیلاتی.

منبع: خبرگزاری مهر

مرتبط ها